می برم،تا که در آن نقطه ی دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بی جا و تباه
می برم تاز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه ی امید محال
می برم زنده به گورش سازم
تا ازین پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد،می رقصد اشک
آه،بگذار که بگریزم من
ازتو،ای چشمه ی جوشان گناه
شاید آن به،که بپرهیزم من
به خدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم،خنده به لب،خونین دل
می روم،از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
نظرات شما عزیزان:
|